۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۷, جمعه

سه سال بعد

مهمترین مساله کشور در اوایل سال هشتاد و چهار، انتخابات ریاست جمهوری نهم بود. در روزهایی که هنوز تبلیغات رسمی داوطلبان ریاست جمهوری آغاز نشده بود، با بررسی سطحی کاندیداها، به این نتیجه رسیده بودم که شخصی جز هاشمی رفسنجانی توانایی هدایت کشور را ندارد.
با شروع تبلیغات، کم کم نظرم عوض شد. نوع تبلیغات کاندیداها در تصمیم من موثر بود. تبلیغات هاشمی رفسنجانی، فیلم تبلیغاتی اش که کاملا تصنعی ، فرمایشی و کلیشه ای بود، سخنان حسین مرعشی در دفاع ناشیانه از وی، بر روی عده ی زیادی از مردم اثر منفی داشت. از طرف دیگر نوع تبلیغات احمدی نژاد، واژه ها و شعارهایش مانند ما می توانیم و مطرح نمودن بحث عدالت، در افکار عمومی تاثیر چشمگیری داشت.
احمدی نژاد روی دو مطلب مهم خیلی مانور کرد؛
یکی تاثیر نفت بر زندگی مردم، که نماد آن نفت بر سر سفره ها بود
و دیگری استفاده از ظرفیت ها ی کشاورزی در رونق بخشیدن به اقتصاد کشور و ایجاد استغال
در همین زمان بود که از گوشه و کنار شنیده می شد؛
ریاست جمهوری کار هر کسی نیست،
ریاست جمهوری به تجربه ی مدیریتی بالا نیازدارد،
احمدی نژاد چهل و چند ساله توانایی مدیریت و اداره کشور را ندارد و...
این جملات شباهت زیادی به سخنان حسین مرعشی داشت.این حرفها را می شنیدم و با مقایسه سخنان منطقی احمدی نژاد به این نتیجه رسیدم که او می تواند و این حرفها تنها برای مخالفت و تخریب وی صورت می گیرد.
انتخابات برگزار شد. در هر دو مرحله به احمدی نژاد رای دادم. احمدی نژاد رییس جمهور شد و من خوشحال از این اتفاق.
اکنون نزدیک به سه سال از آن روزها و از ریاست جمهوری احمدی نژاد سپری شده است. اتفاقات مختلفی افتاده است. نفت به صد و ده دلار رسیده و نه تنها تاثیر مثبتی بر سفره های مردم دیده نمی شود، برعکس برنج کیلویی چهار پنج هزار تومان شده است. کشاورزی رونق پیدا نکرده و بجای آن درب مرزهای کشور به روی واردات بی رویه انواع محصولات کشاورزی باز باز است. داریم به یک کشور وارد کننده صرف محصولات کشاورزی تبدیل می شویم. و شاید داریم به دوران نامناسب گذشته عقب گرد می کنیم. نرخ واقعی تورم هم بیش از صد درصد است.
الان می فهمم انتخاب درستی نکرده ام. ریاست جمهوری به یک فرد باتجربه و پخته مثل هاشمی رفسنجانی نیاز دارد.